یکی دیگه از ترسهای زندگیم بعد از اون دست خونی که نصف شبا از تو چاه توالت در میاد اون جن لامصصصصصبیه که نصف شبا از لا در نیمه باز کمد لباس منو میپاد ...

دیروز رفتیم خونه ی عموم اینا .........گودزیلاشون اومد به بابام گفت:
عمو........... عمو ......برام نقاشی میکشی؟
بابام گفت:باشه عزیزم ...
و شروع کرد به نقاشی کشیدن.
بعد از یه ربع بابام نقاشیش تموم شد(بلا نصبت شما خر کشیده بود اونم چه خری دستاش و پاهاش یه کیلومتر با هم فاصله داشت )
به گودزیلا نشونش داد .......
گودزیلامون یکم خیره شد بهش...
بابام گفت اگه گفتی این چیه؟
گودزیلامون گفت :مامان طاهره!!!!!!!!
بابام......../:
مامان طاهره...../:
استاد فرشچیان /:
خر مش قربون(دیگه قیافشو خودتون تصور کنین.)

بر اساس تحقیقات من،گوشی های دوازده دوصفر از بین نمیروند،تنها از شخصی به شخص دیگر انتقال میابند.

من برم به ادامه تحقیقاتم برسم...

اومدم در مغازه لامصب پسره اومده قد ارنولد بعد ميگه کفش سايز ۴۱ داريد براش اوردم نوک پاشم تو تو نميره بعد اخرش ٤٥ اوردم اقا ميگه تنگه من چي بگم الان? ??

خیلی مشتاقم بدونم اون بدبختِ خودشیرینِ سه نقطه ای که میگفت :
اجازه؟ مشق ها رو نمی بینید؟


الآن چه پخی شده !!

مهمترین هنري که یه چیني باید داشته باشه میدونید چیه؟
اجناس به درد نخورو Made In Germany بزنه بعد به گرونترین قیمت به ایرانیا بندازه!!!

اعتراف میکنم
هروقت تو جاده رانندگی میکنم وقتی پلیسی میبینم بعدش به ماشینای مدل بالا اشاره میکنم که پلیس نیست و میتونن با سرعت برن !!!
ایشاالله که همشون جریمه شدن تا حالا
چیه خوب دوست دارم!!!
روانیم خودتی!!!

امروز به پایان می رسد
از فردا برایم چیزی نگو
من نمی گویم :
فردا روز دیگریست
فقط می گویم :
تو روز دیگری هستی
تو فردایی
همان که باید به خاطرش زنده بمانم

دیروز دوساعت برقمون قطع شد
گوشیمم شارژ نداشت.
.
.
.
.تو این دوساعت چیزای زیادی
فهمیدم
فهمیدم یه هفتس داریم خونه رو نقاشی میکنیم
بابام چهار ماهه بازنشسته شد
خواهر کوچیکم نامزد کرده
و جالبتر اینکه یه داداش دوساله دارم که اسمشو امین گذاشتن!!!

حرف های زیادی بلد نیستم

من تنها چشمان تو را دیدم و گوشه ای از لبخندت که حرف هایم را دزدید

از عشق چیزی نمی دانم اما دوستت دارم کودکانه تر از آنچه فکر کنی