دیروز رفتیم خونه ی عموم اینا .........گودزیلاشون اومد به بابام گفت:
عمو........... عمو ......برام نقاشی میکشی؟
بابام گفت:باشه عزیزم ...
و شروع کرد به نقاشی کشیدن.
بعد از یه ربع بابام نقاشیش تموم شد(بلا نصبت شما خر کشیده بود اونم چه خری دستاش و پاهاش یه کیلومتر با هم فاصله داشت )
به گودزیلا نشونش داد .......
گودزیلامون یکم خیره شد بهش...
بابام گفت اگه گفتی این چیه؟
گودزیلامون گفت :مامان طاهره!!!!!!!!
بابام......../:
مامان طاهره...../:
استاد فرشچیان /:
خر مش قربون(دیگه قیافشو خودتون تصور کنین.)